فرشته نجاتم
P21
تو حدود نیم ساعت بعد رفتن جیسونگ به اتاقش توی آشپزخونه موندی و فکر کردی و بعد به نتیجه رسیدی و به سرعت خودتو به اتاق جیسونگ رسوندی و درو باشتاب باز کردی و با جیسونگ که روی تخت نشسته بود مواجه شدی
+تو نمیتونی دروغ بگی
-یاااا ات ولم کن (کمی داد)
از چارچوب در فاصله گرفتی و به سمت جیسونگ حرکت کردی و روش خیمه زدی
-ات داری چیکار میکنی ؟
جوابشو ندادی و شروع کردی به بوسیدنش از همون لحظه اول جیسونگ شروع کرد به وول خوردن تا تورو از خودش جدا کنه ولی تو خیلی سمجتر از این حرفا بودی.بعد چند لحظه مسیر بوسه هاشو از لباش به سمت گردنش تغییر دادی که ناله های جیسونگ بلند شد بعد چند تا کیس مارک گذاشتن روی گردش سرت رو بردی سمت گوشش بوسه ای روش گذاشتی و لب زدی:
+من میخوام مال تو باشم
بعد حرفت لیسی به لاله گوشش کشیدی که باعث شد لرزی کنه و تو رو بکوبه رو تخت و جاشو با تو عوض میکنه . جیسونگ با سرعت و ولع لباتو میبوسید .هنوز بخاطر کوبیده شدنت به تخت گیج بودی این وسط جیسونگ مثل گرگ به جونت افتاده بود ولی تو بازم تمام تلاشت برای همراهی کردنش رو انجام میدادی ولی به پای سرعتش نمیرسیدی که یهو جیسونگ متوقف شد و ازت فاصله گرفت و شروع کرد به داد زدن
-ببخشید من....من..... گمشو بیرون از اتاقم گمشو
+ ج......جیسونگ
-ات گفتم گمشو
دیگه کم کم داشت گریت میگرفت تصمیم گرفتی جایی که نمیخوادت نباشی پس بلند شدی و رفتی طبقه پایین گوشیت رو برداشتی و از خونه زدی بیرون، نمیدونستی کجا ولی الان فقط تصمیم داشتی دورشدی از جیسونگ و خونش حتی از زندگیش. که یهو ایده ای زد به سرت
+الو چان؟
*اوه ات چرا زنگ زدی؟
+چان هق...هق... جیسونگ گفت دوسم ندارههههه
*خیلی متاسفم
+اوپا من خیلی معذرت میخوام ولی من جایی رو ندارم که برم الان از خونش زدم بیرون
*مشکلی نیست خب بیا خونه من الان برات لوکیشن میفرستم
+باشه ...هق
(پایان مکالمه)
به سمت لوکیشنی که چان برات فرستاده بود رفتی . یه آپارتمان بود خیلی ساده و معمولی شبیه همون آپارتمانی که سالها پیش خوشحال و شاد داخلش با مامان و بابات زندگی میکردی ولی بعد اون تصادف همه چیز تغییر کرد.گوشیت رو از جیبت درآوردی و به چان زنگ زدی
+الو من جلو خونتم در آپارتمان رو باز میکنی؟
*یه لحظه صبر کن در خرابه باید بیام پایین
+اکی
ات ویو
تلفن رو قطع کردم و منتظر چان شدم .تو فکر بودم که متوجه مینی ونی مشکی رنگی شدم که برای چند دقیقه با چراغ روشن ته کوچه بود که به کمی باعث استرسم شد ولی زیاد بهش توجه نکردم که یهو چیزی جلو دهنم قرار گفت و بعدم سیاهی
یاع یاع یاع یاع 😁 😁
تا فردا صبر کنین چون داستان تازه جون گرفتن
پس تا پارت بعد خدافظ👋✨✨
تو حدود نیم ساعت بعد رفتن جیسونگ به اتاقش توی آشپزخونه موندی و فکر کردی و بعد به نتیجه رسیدی و به سرعت خودتو به اتاق جیسونگ رسوندی و درو باشتاب باز کردی و با جیسونگ که روی تخت نشسته بود مواجه شدی
+تو نمیتونی دروغ بگی
-یاااا ات ولم کن (کمی داد)
از چارچوب در فاصله گرفتی و به سمت جیسونگ حرکت کردی و روش خیمه زدی
-ات داری چیکار میکنی ؟
جوابشو ندادی و شروع کردی به بوسیدنش از همون لحظه اول جیسونگ شروع کرد به وول خوردن تا تورو از خودش جدا کنه ولی تو خیلی سمجتر از این حرفا بودی.بعد چند لحظه مسیر بوسه هاشو از لباش به سمت گردنش تغییر دادی که ناله های جیسونگ بلند شد بعد چند تا کیس مارک گذاشتن روی گردش سرت رو بردی سمت گوشش بوسه ای روش گذاشتی و لب زدی:
+من میخوام مال تو باشم
بعد حرفت لیسی به لاله گوشش کشیدی که باعث شد لرزی کنه و تو رو بکوبه رو تخت و جاشو با تو عوض میکنه . جیسونگ با سرعت و ولع لباتو میبوسید .هنوز بخاطر کوبیده شدنت به تخت گیج بودی این وسط جیسونگ مثل گرگ به جونت افتاده بود ولی تو بازم تمام تلاشت برای همراهی کردنش رو انجام میدادی ولی به پای سرعتش نمیرسیدی که یهو جیسونگ متوقف شد و ازت فاصله گرفت و شروع کرد به داد زدن
-ببخشید من....من..... گمشو بیرون از اتاقم گمشو
+ ج......جیسونگ
-ات گفتم گمشو
دیگه کم کم داشت گریت میگرفت تصمیم گرفتی جایی که نمیخوادت نباشی پس بلند شدی و رفتی طبقه پایین گوشیت رو برداشتی و از خونه زدی بیرون، نمیدونستی کجا ولی الان فقط تصمیم داشتی دورشدی از جیسونگ و خونش حتی از زندگیش. که یهو ایده ای زد به سرت
+الو چان؟
*اوه ات چرا زنگ زدی؟
+چان هق...هق... جیسونگ گفت دوسم ندارههههه
*خیلی متاسفم
+اوپا من خیلی معذرت میخوام ولی من جایی رو ندارم که برم الان از خونش زدم بیرون
*مشکلی نیست خب بیا خونه من الان برات لوکیشن میفرستم
+باشه ...هق
(پایان مکالمه)
به سمت لوکیشنی که چان برات فرستاده بود رفتی . یه آپارتمان بود خیلی ساده و معمولی شبیه همون آپارتمانی که سالها پیش خوشحال و شاد داخلش با مامان و بابات زندگی میکردی ولی بعد اون تصادف همه چیز تغییر کرد.گوشیت رو از جیبت درآوردی و به چان زنگ زدی
+الو من جلو خونتم در آپارتمان رو باز میکنی؟
*یه لحظه صبر کن در خرابه باید بیام پایین
+اکی
ات ویو
تلفن رو قطع کردم و منتظر چان شدم .تو فکر بودم که متوجه مینی ونی مشکی رنگی شدم که برای چند دقیقه با چراغ روشن ته کوچه بود که به کمی باعث استرسم شد ولی زیاد بهش توجه نکردم که یهو چیزی جلو دهنم قرار گفت و بعدم سیاهی
یاع یاع یاع یاع 😁 😁
تا فردا صبر کنین چون داستان تازه جون گرفتن
پس تا پارت بعد خدافظ👋✨✨
- ۴.۸k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط